این مطلب توسط
تیم مرکز آمین ودکتر فتانه محمدی تهیه شده است
حمایتگری یا ترحم از روی خشم
پنهان
وقتی
از شخصی حمایت می کنید و نقش ناجی او را ایفا می کنید، به احساس خود توجه کنید.
آیا
واقعا نسبت به او عشق و محبت می بینید یا خشم و نفرت و ترحم و دلسوزی را تجربه می
کنید!؟ در
بسیاری از مواقع، حمایتگری بیمار گونه، می تواند نوعی مکانیسم مقابله ای در برابر
خشم و نفرتِ شما نسبت به طرف مقابل باشد، تا خود و او، این خشم و نفرت را نبینید.
این
خشم و نفرت از کجا سر منشا می گیرد!؟
بطور ناهشیار، پشت نقابی که
خودمان هم باورمان نمی شود، با خود می گوییم: از
او بخاطر ضعف و حماقت و بیماری و بی مسوولیتی و غیره اش عصبانی ام پس حمایتش می
کنم تا هم خشمم را نبیند و هم اینکه در موضِعی بالاتر از او قرار می گیرم و اجازه
سر بلند کردن به او را نخواهم داد.
در
واقع گاهی حمایت و توجه افراطی کردن در قالب نقش حامی، معلم، مُنجی و پلیس، مراقب،
پرستار یا مصلح و نقاد و ... می تواند بسیار شیرین و کام روا بخش احساسات
خودشیفتگی افراد باشد
. :red_circle:بگذار
فکر کند من خیلی مهربانم، خیلی دلسوز و مراقب و مادرانه یا پدرانه و توانمند و
مقتدرم؛ پس هم احساس ارزشمندی خواهم کرد، هم او را کنترل کرده و سر جایش خواهم
نشاند و هم به تحسین و تشکرش از من وادار خواهد شد تا بفهمد که به من محتاج است و
از من ضعیف تر و نادان تر است و اگر من نباشم او نابود خواهد شد؛
زیرا
اگر دانا و توانمند بود، به حمایتم نیازی نداشت!!
اما
بطور هشیار اینگونه خود را فریب داده و به خود می گوییم که او نیاز به کمکم دارد،
انسان درمانده ای است، بیچاره است، دلم برایش می سوزد و من می توانم او را نجات
دهم، پس حمایتش می کنم چون من خیلی مهربانم و از خود گذشته هستم. بنابراین؛ حمایتگری افراطی در
قالب توجه بیش از حد به طرف مقابل، در واقع نوعی تنبیه و تحقیر محترمانه طرف مقابل
در لباس مبدل است. وابسته کردن دیگری به خود، تحت
عنوان حمایت و دلسوزی، علاوه بر سوخت رسانی به هسته های تشکیل دهنده ی خودشیفتگی،
نوعی ریاست طلبی و کنترل گری منفعلانه است که خود را به شکل جامعه پذیر تری تغییر
و استتار کرده است. ما حمایت می کنیم تا سیطره
حضور و دخالت و دخل تصرفمان در دیگری مشروعیت پیدا کند.
اکثر حمایتگران افراطی، مبتلا
به طیفی از اختلالات سادومازوخیسم یا شخیصتی هستند و از همین طریق به کنترل قربانی
خود مبادرت می کنند و از به استقلال رسیدن او ناخرسند و عصبانی می شوند. حمایتگر مرضی، به دنبال گرفتن مدال
المپیک ایثار و از خودگذشتگی است و به همین دلیل گاهی بسیار پر زرق و برق و نمایشی
و پر هیاهو و توام با منت، اقدام به حمایت می کند.
در حمایت کنندگی سلامت، تلاش
شما تنها در مسیر خودشکوفایی و توانمند سازی فرد صورت می پذیرد و هرگز برایش نقش
کاسه ی داغ تر از آش را ایفا نخواهید کرد و بیشتر از خودش نگران او نیستید و یا از
مستقل شدن طرف مقابلتان هراس و بد حالی را در درون خود تجربه نمی کنید. ولی یک حمایت گر بیمار، دائما
احساس دلسوزی و ترحم را با خود یدک خواهد کشید و تلاش می کند تا فرد مورد حمایتش،
دائما در حال تجربه احساس وابستگی نا ایمن توام با احساس گناه باقی بماند.